طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

تلخ و شیرین

 

 

 

 پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. 

 دست برد و از جیب کوچک جلیقه‌اش سکه‌ای بیرون آورد.  

در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شدهُِ: صدقه عمر را زیاد می‌کند، منصرف شد!!!

مردم می فهمند


 بعضی ها خیلی بدبین اند و تا خودشان  یه چیزی رو نبینند باور نمی کنند. همین سایت شفاف که خبر عصر ایران رو به نقل از آقای وزیر را منتشر کرده ،یه نمونشه.
رفته چقدر تو اینترنت گشته  ؛ خودشو کشته تا چارتا عکس از کارخونه ای که مدعی ساعت سازی است پیداکرده تا بگه اقای وزیر زبونم لال حرف غیر کارشناسی زده. بنده اصلا جسارت نمی کنم که بگم ایشون دروغ گفته ولی " سایت شفاف" که معلوم نیست از کدوم سازمان جاسوسی پول می گیره این حرف رو با وقاحت تمام زده!!
 آقای" شفاف " ، ببین عزیزم دارم شفاف می گم  اولا یه خورده مثبت اندیش باش. ثانیا چرا وقتی می شه تو خونه برق اتمی تولید کرد نباید بشه چها تا ساعت لکنتو درست کرد؟ خیال می کنی آلمانی ها که اینقدر ماشین بنز و ب ام و  تولید می کنند کارخونه خودروسازی دارن؟ یا مثلا چینی ها که به همه دنیا سوزن ته گرد صادر می کنن کارخونه اش رو دارن نه بابا این چینی ها ی چشم بادومی توخونه تیرآهن هم تولید می کنن. شنیدم  همین روس ها تو خونه هواپیمامی سازن و یه کارخونه ای که وجود خارجی هم نداره ثبت کردن و تولیدات خونگی شون رت به اسم  توپولوف  به بعضی کشورها صادر هم می کنن. البته خداوکیلی گمرکشون تو مرحله صادرات سخت گیری نمی کنه .
 آقای شفاف چرا به مردم توهین می کنی؟ و این جور نهیب می زنی که " آقای وزیر کار !‌ مردم می فهمند " چرا جوسازی می کنی ؟ چرا این و اون رو زیر سوال می بری ؟ چرا برای مردم ابهام ایجاد می کنی؟
حتما باید توبیخت کرد تا دست از این جور حرف زدن ها برداری؟ بله که مردم می فهمند. خوب هم می فهمند . برای اینکه اثبات کنم که مردم می فهمند اصل خبر رو هم لینک می کنم هم تو وبلاگم می ذارم که سیه روی شوی و دیگه از این شیطنت ها نکنی .
 این هم اصل خبر .

آقای وزیر کار !‌ مردم می فهمند ، ‌عهد دقیانوس که نیست!

کدخبر: ۵۳۶۱۰
تاریخ: ۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۲۰:۱۱
 عصرایران - این که می گوییم برخی مسوولان ،‌حتی در سطوح عالی مدیریتی ،‌ عادت دارند حرف های بی پایه و اساس بزنند و خلاف واقع تحویل مردم دهند و بدتر از همه آن که ،‌ بر سخن نادرست خود پافشاری هم می کنند ،‌ نه جوسازی سیاسی و رسانه ای ،‌که یک واقعیت تلخ و آزار دهنده است.

بی گمان تا وقتی که مسوولان ما ،‌ یاد نگرفته اند مستدل و موجه صحبت کنند و تا هنگامی که در هنگام سخن گفتن با مردم ،‌ خود را داناتر از مخاطبان فرض کنند ،‌ پاشنه در بر همین منوال خواهد بود که هست.

به عنوان مشتی نمونه خروار در اثبات عینی این که برخی مسوولان ،‌ عوامانه و غیر منطقی و بدون هیچ پشتوانه علمی و تجربی سخن می گویند ،‌به سخنان آقای دکتر عبدالرضا شیخ الاسلام در برنامه شنبه شب "نگاه یک" ‌سیما اشاره می کنیم که وقتی سخن به اشتغال در خانه رسید ،‌ گفت:‌ در  سوئیس که در صنعت ساعت سازی مشهور است و به کل دنیا ساعت صادر می کند ،‌ حتی یک کارخانه ساعت سازی هم وجود ندارد!

ادامه مطلب ...

بزبیاری

 وجه تسمیه  

این عبارت کنایه ار آن  بد شانسی و بد اقبالی است که ناگهانی دامنگیر کسی  می شود و همه  رشته ها را پنبه می کند.
بز بیاری از اصطلاحات بازی سه قاپ است که در گذشته از بازی های مورد علاقه ی طبقات پایین اجتماع بوده است، زیرا هم وسائل و تشریفات خاصی لازم نداشت و هم بازی مشغول کننده ای بود. این بازی همان گونه که از نام آن پیداست با ریختن سه قاپ انجام می شد که به آن ها جیک، اسب و خر  می گفتند و نتیجه ی قاپ ریختن ِ هر یازیکن بسته به آن داشت که چه شکلی از حالات ترکیبی این سه قاپ پیدا شود. اشکالی را که بازیکن با آن ها دور را می برد نقش می نامیدند. اشکال خنثی را که نه برد بود و نه باخت و تنها نوبت بازی را به بازیکن بعدی می داد بهار می گفتند و آن اشکالی را که موجب باخت بازیکن می شد و او را مجبور به پرداخت مبلغ شرطبندی می کرد بز می نامیدند و پیش آمدن آن را بز بیاری می گفتند که نهایت بد شانسی بود، زیرا مبلغ باخت در این بازی معمولا بسیار بالا بود.

داستانک طنز

خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد.  

زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید. از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی داشت.  

بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد. خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد!  

بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!  

وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم ؟  

فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت

انشالله ۱۲۰ سال زنده باشی

آیا می دانید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ و برای چه نمی گوییم ۱۰۰یا ۱۵۰سال یا ...
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند و   لابد بعضی ها هم هرگز  این جشن را نمی دیدند، به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.

دنیای سیاست ...


 از دختر یکی از دوستام پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟نگاهم کرد وگفت که میخواد رئیس جمهور بشه.
دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهوربشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟
جواب داد:به مردم گرسنه وبی خانمان کمک میکنه.
بهش گفتم :نمیتونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کارروانجام بدی،میتونی ازفردا بیای خونه ی من وچمن ها رو بزنی،باغچه ها رووجین کنی وپارکینگ روجاروکنی.اونوقت من به تو50دلارمیدم وتورومیبرم جاهایی که بچه های فقیرهستن وتومیتونی این پول روبدی بهشون تا برای  غذا وخونه ی جدیدخرج کنن.
مستقیم توی چشمام نگاه کردوگفت:چرا همون بچه های فقیررونمیبری خونه ت تا این کارها روانجام بدن وهمون پول روبه خودشون بدی؟
نگاهی بهش کردم وگفتم به دنیای سیاست خوش اومدی!!!

خدا پرستی به زبان مدرن

   خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام ...no response to نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود . 

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست
خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم
خدا را دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم :
خدا را دوست دارم

 

هفت خط

وجه تسمیه  

عبارت جور کسی را کشیدن معمولا هنگامی به کار می رود  که کسی، دیگر از عهده ی انجام باقی مانده ی کاری بر نمی آید و از دیگری خواهش می کند تا کار او را به پایان برساند و یا برای هنگامی که کسی سختی و ناگواری امری را به جای دیگری تحمل نماید.

این عبارت از اصطلاحات می گساران و باده نوشان بوده است که اکنون دیگر در موارد گوناگون به کار برده می شود.  

جام جم یا جام جمشید که در گذشته نام جام شراب خواری بوده است دارای هفت خط درجه بندی بوده است که هر کدام از این خطوط  ظرفیت شراب خواران را نشان می داده است، در آن زمان اگر باده نوشی حتی یک قطره از شراب خود را باقی می گذاشت مورد سرزنش و تحقیر قرار می گرفت. از این رو هر کس می کوشید جام را فقط تا آن اندازه ای پر کند که می تواند آن را بنوشد.

 هریک از خط ها نامی داشت و خط هفتم را خط جور  می نامیدند.
خط جور خطی است که پیاله ی شراب در آن جا مالامال  و سرریز شده و کم تر کسی از عهده ی نوشیدن آن بر می آمده است.
باده نوشانی که جام خود را تا خط جور پر می نمودند ولی از عهده نوشیدن همه ی آن بر نمی آمدند به دیگری تعارف می کردند و جام را خالی نموده و قطره ای از آن باقی نگذارند.
و امروز این اصطلاح برای هر خوراکی و نوشیدنی و هر  امر نیمه تمام به کار گرفته می شود.
اصطلاح هفت خط نیز که برای افراد حرفه ای و کار کشته به کار می رود از همین جا به وجود آمده است. اما امروزه معمولا به افرادی که در تقلب و کلاهبرداری رقیب ندارند هفت خط می گویند.

خبر خوش برای انسان های بزرگ

 

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.

پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک شد .  

پیروزیش را تبریک گفت و سپس عاجزانه افزود که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.

دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.

یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک شد و گفت : هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید.

می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است.

او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز!

دو ونسزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟

- بله کاملا همینطور است.

دو ونسزو می گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.

 

سوالای بچه از باباش، بعد از تماشای یک سریال ایرانی

«بابا جون؟»

«جونم بابا جون؟»

«این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟»

«خب... خب... خب حتما اینجوری راحتتره دخترم.»

«یعنی با لباس راحتی سختشه؟»

«آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!»

«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟»

«.......هیس بابایی، دارم فیلم میبینم.»

« باباجون، کم آوردی؟!»

«نه عزیزم، من کم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم.»

«خب راستشو بگو چرا این خانمه با مانتو خوابیده بود.»

«چون خانم خوبیه و حجابشو رعایت میکنه.»

«آهان، پس یعنی مامان من خانم بدیه؟»

«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبیه.»

پس چرا بدون مانتو میخوابه؟»

«خب مامانت اینجوری راحتتره.»

«اون آقاهه هم چون میخواسته حجابشو رعایت کنه با کت و شلوار خوابیده بود؟»

«نه عزیزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.»

«پس چرا خانمش که خیلی هم خانم خوبیه بهش کمک نکرد لباسشو در بیاره؟!»

«چون میخواست شوهرش روی پاهای خودش بایسته.»

«واسه همینه که شما نمیتونید روی پاهای خودتون بایستید؟»

«عزیزم مگه تو فردا مدرسه نداری؟»

«داری میپیچونی؟»

«نه قربونت برم عزیزم، اما یه بچه خوب که وسط فیلم اینقدر سوال نمیپرسه؛ باشه عسل بابا؟»

«اما من هنوز قانع نشدم.»

«توی این یک مورد به مامانت رفتی؛ خب بپرس عزیزم.»

«چرا باباها توی تلویزیون همیشه روی مبل میخوابن؟»

«واسه اینکه تختخوابشون کوچیکه، دو نفری جا نمیشن.»

«خب چرا یه تخت بزرگتر نمیخرن؟»

«لابد پول ندارن دیگه.»

«پس چرا اینا دوتا ماشین دارن، ما ماشین نداریم؟»

«چون ماشین باعث آلودگی هوا میشه، ما نخریدیم عزیزم.»

«آهان،
یعنی آدما نمیتونن همزمان دوتا کار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و
خانومه که حجابشون رو رعایت میکنن، باعث آلودگی هوا میشن، شما و مامان
که باعث آلودگی هوا نمیشین حجابتون رو رعایت نمیکنین؛ درست گفتم بابایی؟»

«آره دخترم، اصلا همین چیزیه که تو میگی، حالا میشه من فیلم ببینم؟»

«باشه،
ببین بابایی اما تحت تاثیر این فیلمها قرار نگیری بری ماشین بخریها، به
جاش برو به مامان یاد بده حجابشو موقع خواب رعایت کنه که تو اینقدر موقع
جواب دادن به سوالاتم خجالت نکشی


سبقت

یه بابابی نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان می رفته،  می بینه یه موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی می شه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد می شه. یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد! دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو می زنه.  

ادامه مطلب ...

نوش جان !!!

دوستی داستم که در جوانی به رحمت خدا رفت .این خاطره رو از اون نقل می کنم که با لبخند خوانندگان از او یادی کرده باشم .  

 مرحوم علی مصطفوی می گفت  روزی از میدان توخانه عبور می کردم. خیلی به من فشار اومده بود. با اینکه معمولا از دستشویی هایی عمومی خوشم نمی آد ولی ناچار شدم برم یه دسشویی عمومی که خیلی هم کثیف بود.  

 در اولین دستشویی رو که زدم یه نفر با صدای نخراشیده ای گفت بفرررررما !!! من نتونستم هیچ جوابی بهش بدم . راستش این برخورد برام عقده شد.  

اولین توالتی که خالی شد رفتم تو. نشسته بودم و در حال تفکرات !!! که دیدم یه نفر در توالت رو زد .  

موقع عقده گشایی بود. بلافاصله گفتم : بفررررما !!! طرف که خیلی حاضر جواب بود گفت : نوش ش ش  جان !!!  

علی می گفت از اینکه ظرف چند دقیقه دوبار آچمز شده بودم خیلی پکر شده بودم. 

 خدایش بیامرزد.

ریشه ضرب المثل آب زیر کاه

 

  این اصطلاح در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند.

در گذشته یکی از ترفندهای جنگی آن بود که در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع  و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر کنند و روی آن را زیبا و طبیعی با کاه و علف بپوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق در آن افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن ها در این باتلاق های سرپوشیده  فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند.

ادامه مطلب ...

فاصله

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

یکی از شاگردان  گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توانیم با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.

آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند

خدایا شکر...

 

خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی، ندادی، دادی پس گرفتی، ندادی بعدا دادی، ندادی بعدا می خوای بدی، دادی بعدا می خوای پس بگیری، داده بودی و پس گرفته بودی، اگه بدی پس می گیری، پس گرفتی دادی، پس گرفتی بعدا می خوای بدی، اگه می دادی پس می گرفتی، نداده بودی فکر می کردیم دادی و پس گرفتی، خلاصه خداجون سرتو درد نیارم به خاطر همه شکر 
 

کور از خدا چی می خواد؟ یه چشم بینا

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و می خواست بره حمام. 

 تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو پوشید و رفت  دم در .  حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده بود.
دوباره رفت  تو حمام و روز از نو روزی از نو که دوباره زنگ خونه به صدا در اومد.  

باز لباس پوشید و رفت دم در. دید  این بار پستچی اومده و نامه آورده. 

 بار سوم که  رفت تو حمام، دستش رو که روی دوش گذاشت  ، باز صدای زنگ در اومد . از پنجره  حمام نگاه کرد ُ دید  حسن آقا کوره ست. 

ادامه مطلب ...

مسلمانی


واعظی پرسید از فرزند خویش              هیچ دانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق        هم عبادت، هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهرما                  یک مسلمان هست آن هم ارمنیست

ملا و درویش

یک ملا و یک درویش که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد... 

 

ادامه مطلب ...

هشلهف !!


 هشلهف 

مردم برای بیان این نظر که گویش برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله‌ی انگلیسی (I Shall have) به معنی من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید گویش این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژه مسخره‌آمیز را برای هر واژه عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه پارسی و چه بیگانه) به کار می‌‌برند.

ادامه مطلب ...