یادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد.
در اتاق عمل باز شد.
پرستار بود.
- مژده بدهید : یک پسر کاکل زری!
سالها بعد ......
در بیمارستان بود. در باز شد.
- پسرم اومده؟
- نه ، داداش نیست ، پرستاره !
-اسمت چیه ؟
- فرنود
- چه غذایی دوس داری عزیزم؟
-زرشک پلو با مرغ،جوجه کباب ..
-چی ؟! ماشین لباسشویی رو خودت روشن میکنی ؟!! نه نه نه ... !!!
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی فرموده اند که " سرعت علم در ایران بالاست و نگرانیم که کشورهای دیگر عقب بمانند "
آخی !! بمیرم برای دل رئوف این آقا ی مخبر دزفولی . چقدر انسان دوست و چقدر نگران !! یه جوری حرف می زنه که آدم دلش کباب میشه . با دستگا های موسیقی خیلی آشنایی ندارم و لی نمی دانم الان وقت ابو عطا خواندن قورباغه هست یا نه .
فقط خدا کنه ما با این سرعتی که داریم می ریم جلو یه وقت از منظومه شمسی پرت نشیم بیرون.
ایشان افاضات دیگری هم داشته وفرموده اند که دنیا دچار وارونگی شده که البته این حرف خیلی هم بی ربط نیست . نه اینکه ایشان صلاحیت اظهار نظر در ابن باره را نداشته باشند . نخیر ایشان دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی هستند و کاملا واجد شرایط می باشند .فقط نمی دانم این " دیگرانی " که آقای مخبر به آن اشاره کرده اند ، چرا خودشان خیلی نگران نیستند. یعنی فکر می کنم نباشند . شاید هم اصلا شعورشان نمی رسد که نگران باشند . شواهد نشان می دهد در موارد متعدددیگری که ما از آنها جلو زدیم هیچ وقت نگران نبوده اند یا حد اقل ابراز نگرانی نکرده اند. این موارد کم هم نبوده . میزان اختلاس ،کارکردن در ادارات ، تصادفات جاده ای ، بیکاری ، اعتیاد جوانان ، نرخ تورم ، آلودگی هوا و خیلی موارد دیگر بود که دیگران به گرد پای ما هم نمی رسند و " دیگران " خم به ابرو هم نیاورند .
آخه اینم شد مملکت؟ تو تلویزیون که این همه زن و بچه پاش نیشستن مرغ نشون می دن . اونم خوردن مرغ . خم هم به ابرو نمیارن . اینجا که فلان جا نیست که مرغ کیلویی ۱۲۰۰ تومن باشه که هر ننه قمری بخواد اونو نشون بده ؟!! فکر نمی کنن تو این جامعه ما داریم زندگی می کنیم و تعدادی ولو اندک خانواده پای این جعبه سابقا جادویی نشستن ؟! وزارت ارشادنباید یه چیزی به این دست اند کاران صدا و سیما بگه . بی حرمتی هم حدی داره . مرغ نشون دادن تو تلویزیون چیزی کمتر از آب بازی تو پارک نیست . واقعا قباحت داره. اگه پس فردا آدم کشی و سرقت و آب بازی و این جور جنایت ها زیاد شد کی می خواد جوابش رو بده ؟
من به عنوان یک آدم فرهنگ دوست به همه دست اند کاران صداو سیما توصیه می کنم یه عده ای از هنرمندانی که شما ها بهتر از ما میشناسیدشون رو به کار بگیرید ( همونهایی که تو فیلم لباس تن هنرپیشه های خارجی می کنن و عرق و شراب رو به نوشیدنی خنک تبدیل می کنن )تا اگر یه مامور پخشی حواسش نبود و داشت صحنه ای ناجور از مرغ رو پخش می کرد اونو تبدبل به گوشت گوسفندی ، بزی ، بره ای ، گاوی چیزی بکنن تا دیگه از این بی ناموسی ها اتفاق نیفته .
یکی از رفقا که مدت زیادی نیست که به سمت استادی یکی از دانشگاههای تهران خودمون نائل اومده ، نقل می کرد که ....
سر یکی از کلاس هایم توی دانشگاه ، یه دختری بود که دو - سه جلسه اول ،
ده دقیقه مونده به تموم شدن کلاس، زیپ کوله اش رو می کشید و می گفت :
استاد ! خسته نباشید !!!
البته منم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه می دادم و عین
خیالم نبود !
یه روز اواخر کلاس زیر چشمی می پاییدمش !
به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم :
خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!
کلاس از خنده منفجر شد ،
نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!
هیچ وقت هم توی دانشگاه دیگه با اون کوله ندیدمش !!!
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد : کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خرید...؟
عبارت جور کسی را کشیدن معمولا هنگامی به کار می رود که کسی، دیگر از عهده ی انجام باقی مانده ی کاری بر نمی آید و از دیگری خواهش می کند تا کار او را به پایان برساند و یا برای هنگامی که کسی سختی و ناگواری امری را به جای دیگری تحمل نماید.
این عبارت از اصطلاحات می گساران و باده نوشان بوده است که اکنون دیگر در موارد گوناگون به کار برده می شود.
جام جم یا جام جمشید که در گذشته نام جام شراب خواری بوده است دارای هفت خط درجه بندی بوده است که هر کدام از این خطوط ظرفیت شراب خواران را نشان می داده است، در آن زمان اگر باده نوشی حتی یک قطره از شراب خود را باقی می گذاشت مورد سرزنش و تحقیر قرار می گرفت. از این رو هر کس می کوشید جام را فقط تا آن اندازه ای پر کند که می تواند آن را بنوشد.
هریک از خط ها نامی داشت و خط هفتم را خط جور می نامیدند.
خط جور خطی است که پیاله ی شراب در آن جا مالامال و سرریز شده و کمتر کسی از عهده ی نوشیدن آن بر می آمده است.
باده نوشانی که جام خود را تا خط جور پر می نمودند ولی از عهده نوشیدن همه ی آن بر نمی آمدند به دیگری تعارف می کردند و جام را خالی نموده تا قطره ای از آن باقی نگذارند.
و امروز این اصطلاح برای هر خوراکی و نوشیدنی و هر امر نیمه تمام به کار گرفته می شود.
اصطلاح هفت خط نیز که برای افراد حرفه ای و کار کشته به کار می رود از همین جا به وجود آمده است. اما امروزه معمولا به افرادی که در تقلب و کلاهبرداری رقیب ندارند هفت خط می گویند.
پ. ن. یکی از بازدیدکنندگان باذوق طنازی کامنتی گذاشته است که از اصل مطب برای من جالب تر بود .
روزی ناصرالدین شاه در تالار اصلی کاخ در حال عبور بود. کریم شیره ای (دلقک دربار) خودر را پشت یکی از ستون های قصر پنهان کرده بود و به محض رسیدن شاه به مقابل ستون از جا پرید وبا سرو صدای زیاد سرو صورت سلطان را ماچ باران کرد.
سلطان که از این کار کریم شیره ای ناخرسند شده بود فریاد زد پدرسوخته این چه کاری است که می کنی ؟؟
کریم شیره ای با الفاظی که با لکنت همراه بود گفت قربان ببخشید من فکر کردم سلطان بانو هستند که از اینجا عبور می کنند!!!
ادامه مطلب ...
هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیله قطار از جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانان مجاور خط آهن را سفید کنند.
در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیه دیوارها را ماست مالی کردند.
ماجرای این ماست مالی مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود و از حدود شصت سال پیش به ای طرف این عبارت به عنوان ضرب المثل در مورد افرادی که می خواهند کاری را سرسری و برای رفع تکلیف انجام دهند مورد استفاده قرار می گیرد.
از تو کیفم دوهزارتومانی درآوردم و به راننده دادم. هشت هزار تومان پول داشتم، چهار تا دوهزارتومانی.
راننده گفت: خرد بده خانوم.
گفتم: خرد ندارم، هفتتیر پیاده میشم.
گفت: نگه میدارم برو خرد کن بیار.
گفتم: من نمیکنم این کارو آقا.
گفت: یعنی چی.
گفتم: وظیفهی من نیست.
گفت: خانوم وظیفهی شماست وقتی میخوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه.
برنمیگشت نگاهم کند.
گفتم: مجلس تصویب کرده؟ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی میشم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم.
بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت: به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو.
میخواست شرمندهام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی میدید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمیشود و مسابقه را واگذار میکند؟
دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یکطرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیهی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت.
شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همینطور دور میشد و بالبال میزد.
فکر کنم راننده به این می اندیشید که:
قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر ! .
دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم.
زیر پل عابر پیادهی هفتتیر بودم و مانده بودم چه کنم.
چند نفر دورهام کردند.
یکیشان کتش را درآورد و گفت:
- خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت.
گفتم: نمیشه که آقا.
یکی گفت: بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم.
مثل آتشی بودم که میخواستند با بیل خاموشم کنند.
گفتم: نمیخوام آقا اگه میشه یه دربست بگیرید برم.
هفتهشت نفری دورم جمع شده بودند و یکیدوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم میگرفتند.
انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند.
گفتم: یعنی چی؟ از چی فیلم میگیری آقا؟
صدایی از پشت سرم گفت: همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت: بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسریای چیزی بگیرم.
کیسه پلاستیک دستهدار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد.
دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یکدفعه زیپ شلوارش در رفته یا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، تو یک جلسهی رسمی آروغ بلندی زده.ووو........
تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشترو بیشتر شده بود!
با خودم فکر میکردم که واقعا اینه فرهنگ ناب ایرانی؟
از نظر یک زن:
بی عیب ترین مرد دنیا، پدرشه
زن ذلیل ترین مرد دنیا، برادرشه
خوش تیپ ترین مرد دنیا، پسرشه
مظلوم ترین مرد دنیا، پدرشوهرشه
خوشبخت ترین مرد دنیا، شوهرخواهرشه
قدرناشناس ترین مرد دنیا، دامادشه
بدترین، بی ریخت ترین، بی عاطفه ترین و بداخلاق ترین مرد دنیا، شوهرشه