جوانی تنومند رستم صفت پیلتنی زیارت نمودم که زیر بار سنگین جریده و منجنیقی که در مراسم عزاداری یک تنه به کول کشیده بود کمر خم کرده و ناتوان رو به آستانه بی پناهان کم پول آورده بود.چون نوید آمپولش دادم برق از چشمان خمار شب زنده دارش پرید که طبیبا من و سوزن.نگو که رعشه بر جوارحم می افتد.چون اثر زخمی قدیمی بر رخسار ماه گونه اش دیدم علت آن حدث عظما پرسیدم.معلومم شد که عمق ارادت این شیر بیشه ایمان نه درسر گنبد صفت که در بازوی درخت افکنش نهفته زیرا سال پیش در چنین موسمی تیغی تیز برگرفته و صورت و پیشانی در حزن و اندوه خونین و مالین کرده.گفتم جوان سبب چیست که سوزن باریک چون موی مرا تاب نداری لیک خنجر آب گون بر فرق زنی و دم نیاری.گفت ای طبیب کم ایمان چرا فرقش ندانی.اینجا عقل حاکم است و آنجا دل.گفتم قبول اما یادت باشد مابین افتخار و انتحار و صداقت و حماقت وحریت و خریت فاصله ای است طویل.سروران دین اولی را داشته اند و تو دومی را. جوان چه شود ار بدون خشونت و خونریزی پیروزی خون بر شمشیر را نشان دهی.می گویند دختر نخست وزیر سابق مرحوم علا که ایران نام داشت را چون خواستند به عقد اسکندر فیروز در آورند کارت عروسی را خود زنده یاد علا تهیه کرد و بر آن نوشت" تاریخ تکرار می شود.بار دیگر اسکندر بر ایران فیروز شد.یکی از دوستان زیرش نوشت اما این بار با خونریزی کمتر-شاید هم بدون خونریزی.
عجب
اینقدر پیچیده بود که نخوندمش
این متنا چیه برادر؟
چشم خواهر
دم از دل زدن دم از گل زدن است و دم از عقل زدن هم دم از ... زدن است وقتیکه دامن عشق به شهوت الوده می شود
تفاوت افتخار و انتحار یا حریت و خریت و نیز صداقت و حماقت تو همین نکته است افتخار ، حریت و صداقت مثل عشق پایدار و موندنی است اما انتحار، خریت، و حماقت موندنی نیست البته ظاهرا