طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

ایرنا ، هزینه از جیب مردم بدون اقبال عمومی

اقبال از یک رسانه مهمترین شاخص اعتماد عمومی به مطالبی است که در آ ن رسانه  منتشر می شود .  اقبال چیزی نیست که بتوان با دستور و بخشنامه و فشار به وجود آورد . اقبال رسانه ای نسبتی شبیه عرضه و تقاضا دارد ، که تعیین کننده آن بازار است . بازار خبر  و اطلاعات هم با  میزان تعداد مخاطبان  و اعتماد آنان ارزیابی می شود . هر چه اعتماد به یک رسانه افزون تر باشد  طبیعتا مراجعه به آن هم بیشتر است و هرچه مطالب یک رسانه فاصله بیشتری با  با باورها یا نیاز های جامعه  داشته باشد کمتر مورد مراجعه قرا می گیرد .  

 

 

 

  آمار نشان می دهد ایرنا در میان 20 رسانه مطرح کشور جایگاه نهم  را به خود اختصاص داد ه است . با وجود این جایگاه مسلما " بد "  نمی توان انکار کرد که ایرنا  به عنوان رسانه اصلی دولت – که البته باید جایگاه رسانه نظام را داشته باشد – همواره مورد بازدید بسیاری از دوستان و دشمنان قرار می گیرد و دقیقا به  همین دلیل است که نمی توان مطمئن بود که ایرنا با همین جایگاه غیر قابل قبول ، در مکان واقعی پایین تر از ردیف نهم نباشد.
مقایسه  اجمالی تشکیلات ایرنا با رسانه ای نظیر تابناک که ردیف اول را به خود اختصاص داده است نشان می دهد که کلیه پرسنل تابناک در بخشهای تحریریه ، فنی ، مالی و پشتیبانی حتی از یکی از بخشهای پشتیبانی ایرنا نیز کمتر است . ..
 

ادامه مطلب ...

هوش ایرانی !!

 یک ایرانی ,وارد بانکی در منهتن نیویورک شد ویک شماره از دستگاه گرفت.

وقتی شماره اش از بلندگو اعلام شد بلند شد  نزد کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره .

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره..

و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش که مقابل بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو  با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته .

کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت و ماشین را به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.
 مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86  دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد.
کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت " از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم" ، ما چک کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟  
ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت:   تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین 250000 دلاری رو برای 2 هفته با اطمینان خاطر با هزینه فقط    15.86  دلار  پارک 

 کنم ؟ ! ! !
 
 
 

اهل دانشگاهم

اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی‌ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آن‌ها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
 


ایرنا رسانه نظام یا رسانه بخشی از نظام ؟

 همه آنهایی که با الفبای روزنامه نگاری آشنا هستند می دانند که یکی از ارزش های خبری "فراوانی " است.

فرض را بر آن قرار می دهیم که اصولا چیزی به نام جریان انحرافی در کشور وجود ندارد . فرض می کنیم هیچیک از اطرافیان احمدی نژاد نه انحراف سیاسی دارند نه انحراف مالی. فرض می کنیم که همه مجلسی ها ، همه علمای قم و نجف ، همه یاران قدیمی رییس جمهور (‌ حتی آقای مصباح یزدی که حامی سرسخت احمدی نژاد به شمار می رفت ) ، همه مداحان سینه چاک سابق رییس جمهور ، جمعیت موتلفه ، همه دانشگاهیان ، همه سربازان گمنام ، قوه قضاییه ، خاندان امام خمینی  / ره/ و خیلی های دیگر ، همه و همه اشتباه می کنند و به قول مدیر عامل ایرنا دچار توهم شده و موضوع موهومی به نام جریان انحرافی را مطرح می کنند.

سوال این است: این همه فراوانی دارای ارزش خبری نیست ؟ و نباید موجب شود که ایرنا به عنوان رسانه ای که روزگاری رسانه مادر خوانده  می شد ، در این زمینه خبری منتشر کند یا لااقل واکنشی نشان دهد؟

یک جستجوی ساده در سایت ایرنا نشان می دهد که تعداد خبرهای ایرنا که واژه "جریان انحرافی " در آن مورد استفاده قرار گرفته است  از سه مورد تجاوز نمی کند که دو مورد از این خبرها هیچ ارتباطی با موضوعی که به  " جریان انحراف " معروف شده است ، ندارد.

 این روند نشان می دهد که رسانه ای که خود را رسانه نظام می داند منویات تنها بخشی از نظام را که اتفاقا کل نظام با آن بخش مشکل دارد منعکس می نماید را منعکس نموده و  اصل بی طرفی حرفه ای در این رسانه بی معنا است. 

تصویر صفحات مورد جستجو در ادامه مطلب نمایش داده شده است .

ادامه مطلب ...

وحشت تنهایی

   دوستی تعریف می کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری در شمال اردبیل، به جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت   جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! 

اینطوری تعریف میکنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی 20 کیلومتر از جاده دور شده بودم که ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نشد.

وسط جنگل، داره شب میشه،  بارون هم نم نم می اومد.

اومدم بیرون یک کمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم،  نه از موتور ماشین سر در میارم!!   

 

 

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد.  من هم بی معطلی پریدم توش. 

اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.

وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا که تشکرکنم دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!

کرک و پرم ریخت.

داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد .

 

ادامه مطلب ...

وعده سر " خر" من

 در روزگاری کهن پادشاهی اعلام کرد هرکس بتواند به الاغش خواندن  و نوشتن یاد دهد هفت بار شتر طلا  به او جایزه خواهد داد اما اگر کسی ادعاد کند و نتواند این کار را بکند سر از بدنش جدا خواهم کرد.  

 هیچکس داوطلب چنین خطری نشد تا اینکه پیرمردی روستایی و به ظاهر ساده لوح پیشقدم شد و نزد شاه رفت . گفت من می توانم این کار را بکنم اما دو شرط دارد اول آنکه ده سال به من فرصت بدهی . اخر می دانی طرف خر است و یاد دادن سواد به او سخت  و زمان بر است . دوم آنکه دوبار شتر طلا را اول کار بدهی  چرا که سواد آموزی به خر ، خرج دارد .  

 شاه هر دو شرط را پذیرفت و دو بار شتر طلا به او داد تا کار را شروع کند.  

دوستان مرد روستایی به او گفتند با  این کار سرت را از دست خواهی داد . مرد روستایی گفت  تا ده سال دیگر یا من مرده ام یا خر یا پادشاه . فعلا این دوبار  شتر طلا را عشق است .

خاطرات عمران صلاحی


خودم هستم
یک روز دو خانم زیبا در خیابان نادری قدم می زدند. نصرت رحمانی که پشت سرشان بود، داد زد: آقای نصرت رحمانی!
خانم ها برگشتند و او را نگاه کردند.
نصرت گفت: خودم هستم!
معین
یک روز جلو دانشگاه، دکتر رضا براهنی را دیدم.
گفت: یک نفر آمد زیر گوشم گفت: معین ششصد تومن. خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم. فرهنگ شش جلدی معین، هر جلدش می شد صد تومن. به طرف گفتم می خواهم. با هم وارد پاساژی شدیم. در گوشه ای دور از چشم، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد.  


انبر دست
با احمد شاملو در انتشارات ابتکار نشسته بودیم که یکی وارد شد و پرسید: انبر دست دارید؟
شاملو گفت: جلد چندمش را می خواهید؟!  


مقدمه
احمدرضا احمدی می گفت: این روزها کتاب های شعر فروش خوبی ندارد. این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتاب هایم مقدمه بنویسند.  


اشتباه
در سفر سوئد خیلی ها من و سید علی صالحی را با هم اشتباه می گرفتند. وقتی صالحی شعر می خواند از من تعریف می کردند، وقتی من طنز می خواندم، به او فحش می دادند!  


شعر و داستان
از محمد علی سپانلو پرسیدند: زمانی داستان هم می نوشتی، چرا دیگر داستان نمی نویسی؟
گفت: من اگر 15 صفحه شعر بنویسم، می گویند یک شعر بلند نوشته ام، اما اگر 15 صفحه داستان بنویسم، می گویند یک داستان کوتاه نوشته ای!  


ساختار
شمس لنگرودی می گفت داشتیم برای خودمان شعرمان را می گفتیم که " ساختار گرایی " مد شد. مدت ها زحمت کشیدیم و ساختار گرایی کردیم. این دفعه گفتند در شعر باید " ساختار شکنی " کرد.  


فهم شعر
دکتر رضا براهنی می گفت: در زمان شاه ما می خواستیم طوری شعر بگوییم که مردم بفهمند، اما ساواک نفهمد. کار بر عکس می شد، یعنی مردم نمی فهمیدند و ساواک می فهمید! 
 

استاد
مفتون امینی می گفت: روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم. بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد. من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم. به اولین قهوه خانه که رسیدیم، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید. معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست. 
 

ایدز
در کافه ای جوانی شاعر به آقای شکرچیان گفت: چرا این طور که من شعر می گویم، شعر نمی گویید؟
شکرچیان گفت: اگر آدمی تا پنجاه سالگی ایدز نگیرد، دیگر نمی گیرد!  

  

بیماری
خسرو شاهانی در خانه بستری بود. آخرین روزهای عمرش به دیدن اش رفتم. خیلی خوشحال شد و گفت:
بیماری من چون سبب پرسش او شد
می میرم از این غم که چرا بهترم امروز!  


جا
یک شب در یک مهمانی کنار محمد قاضی نشسته بودم. گلاب به رویتان، قاضی بلند شد که به دستشویی برود و از من خواست که مواظب صندلی او باشم. در محفل از شلوغی جای سوزن انداختن نبود.
همین که قاضی رفت، مهمان تازه واردی آمد و روی صندلی او نشست. من هم رویم نشد چیزی بگویم.
قاضی وقتی برگشت و دید صندلی اش را اشغال کرده اند، به من گفت:
بهر ..شیدن ز جا برخاستم
آمدم دیدم به جایم ..یده اند!  


کجا؟
یک شب در انجمن ادبی صائب، استاد عباس فرات به من گفت: کجا داری می روی؟
گفتم: استاد، من همین جا ایستاده ام و جایی نمی روم.
استاد اشاره ای به قد بلند من کرد و گفت: داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری؟


چه چیز چیز و چه چیز نا چیز است ؟

خیلی وقت است که  از دوره ای که یک مملکت بود و یک خبرگزاری گذشته است . زمانی ایرنا یکه تاز و میدان دار صحنه خبر و اطلاعات بود و اگر چند دقیقه تلکس عادی یا محرمانه اش متوقف می شد صدای خیلی ها در می آمد . - بنده به عنوان یک بازنشسته ایرنا شهادت می دهم که اتفاقا در آن روزگار ایرنا بسیار صداقت داشت و حاضر نبود حیثیت حرفه ای خود را با هیچ چیز عوض کند-  در این زمانه که دهها خبرگزاری و صدها سایت خبری و هزاران کانال اطلاعاتی و میلیونها وبلاگ در دسترس عموم است و اگر خبرگزاری جمهوری اسلامی هفته ها هم تعطیل شود، آب از آب تکان نمی خورد و کسی ککش هم نمی گزد، نمی توان حقایق را از مردم پنهان کرد .
کاری به جریانات اخیر کشور که همه رسانه ها را به خود مشغول کرده و ایرنا  حتی یک کلمه هم در مورد آن منتشر نکرده و گویی اصلا موضوعی به نام جریان انحراف در کشور وجود خارجی ندارد ، نداریم . اما حادثه ای که امروز در آبادان اتفاق افتاد و چندین نفر مجروح و حد اقل یک نفر کشته  و ۳۰ نفر مفقود شده اند،  آنقدر از نظر ایرنا بی اهمیت است که در خبر اصلی سایت ایرنا یک "اتش سوزی جزیی "نامگذری شد.
 این نکته که نباید در خبر ها از صفت استفاده کرد از اصلی ترین اصول خبر نویسی است و معمولا در اولین روز کاری هر خبرنگاری به او آموزش داد ه می شود.
 آیا ایرنا فکر می کند اگر حادثه ای در حضور رئیس جمهور اتفاق افتاده است  را با صفت " آتش سوزی جزیی تیتر بزند " قضیه تمام است ؟ 

ادامه مطلب ...

روز زن به همه زن ذلیلان مبارک باد

الهی به مردان در خانه‌ات
به آن زن ذلیلان فرزانه‌ات
 
به آنانکه با امر روحی فداک
نشینند و سبزی نمایند پاک
 
به آنانکه مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم می‌زنند
 
به آن شیر مردان با پیش بند
که در ظرف شستن به تاب و تبند
 
به آنانکه در بچه‌داری تکند ‌
یلان عوض کردن پوشکند
 
به آنانکه بی اذن و امر عیال
نیاید در از جیبشان یک ریال
 
به آنانکه با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند مام
 
به آنانکه دارند با افتخار
نشان ایزو...نه زی ذی نه هزار
 
به آنانکه دامن رفو می‌کنند
ز بعد رفویش اتو می‌کنند
 
به آنانکه در گیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
 
به آن قورمه سبزی پزان قدر
به آن مادران به ظاهر پدر
 
الهی به آه دل زن ذلیل
به آن اشک چشمان ممد سبیل
 
به تن‌های مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالاتشان شد بنفش
 
که ما را بر این عهدکن استوار
از این زن ذلیلی مکن بر کنار
 
به زی ذی جماعت نما لطف خاص
نفرما از این یوغ ما را خلاص