طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

بی سو ژگی ما و امداد خاله زاده

ما یک پسر خاله داریم که شاه نداره . خدا حفظش کنه . اگه اینفدر که شعر خوب می گفت طبابتش هم خوب بود ما تا الان قلب مورچه را هم زیر تیغ جراحی برده بودیم و عروق کرونر و دریچه میترالش راهم عوض کرده بودیم . ولی خداییش اگه نمی تونه مورچه محتضر را نجات بدهد " طنازی " را از مرگ نجات داده است . خلاصه آنکه  انوش جان کامنتی گذاشته بود و ما هم در تعارف جوابی خصوصی برایش فرستادیم . میم خاله زاده که عادت  سرکشی به کامنت های دیگران و پاسخ های ما به انان را ترک نکرده است مطلبی مطول و منظم ارسال کرده است . با اشعار نابش. این هم از میم خاله زاده عزیز . 


  سلام ، بی سوژه بودن و گاه بودن سوژه زیاد بهانه ای است برای ننوشتن!  که من هم بارها از این موضوع استفاده و سوء استفاده کرده ام. نظر ارزشمند عزیز ارزشمند  انوش بهمنش در ذیل مطلب "سرنترس" و بهانه های استاد ضیایی، باعث شد ذهن  خشکیده حقیر ترک بردارد و بتراوشد! انشاالله مورد قبول قرار گیرد. 


ای ضیایی! سید طناز ما 
ما پر از بغضیم و تو آواز ما 
طنز تو درد دل خواننده است 
در دل شب اختری تابنده است 
ما به طنز دل ربایت دل خوشیم 
غصه را با تیغ طنزت می کشیم 
مرهم زخم نهان ما تویی 
فصل خاموشی زبان ما تویی 
ما به طنز ناب تو خو کرده ایم 
ما به وبلاگت چنین رو کرده ایم 
حیف! گاهی کار تو تاخیری است 
قسمت ما غصه و دلگیری است 
کاش میشد طنز تو هر روز بود 
کمتر از این در دل ما سوز بود 
گر چه میدانم که داری مشغله 
نیست جایز حذف صورت مسئله 
هر بهانه پیش عشاقت رد است 
"پیرم و طنزم نمی آید" بد است 
گر که می خواهی مرا "راضی" کنی 
خواهشم این است، طنازی کنی! 
ای ضیایی، جان من Update باش 
پیش این درهای بسته Gate باش 
خواهش میم خاله زاده گوش کن 
اعتنا بر مردم با هوش کن

نظرات 2 + ارسال نظر
انوش بهمنش یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:10

سلام
به بهانه شعر زیبای میم خاله زاده بزرگوار
چند روزی پیش به بهانه اینکه طنّازی دیرترک بروز می شود، در مقام گلایه از سید بزرگوار بر آمدم و همنوا با مَلِک مُلک سخن، سعدی شیراز فریاد بر آوردم که:
دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی,
بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی
و چند بیتی فارغ از قیل و قالهای وزن و عروض، برای سید بزرگوارمان، ارسال کردم و از اینکه بنز طنزش را در گاراژ عافیت خوابانده و رحمی بر رفقای در راه مانده اش نمی نماید، شکوه ها کردم:
ما به طنّازی تو خو کرده ایم
بنز طنزت را نمی رانی چرا؟
القرض بگفتم آنچه در قفس سینه، نگهداریش دشوار بود و عاقبت نگفتنش قلبی افگار؛ بگذریم که سید رضای عزیز هم آن وجیز را خواند و من را میهمان پاسخی مهربانانه و مملو از فروتنی های شاعرانه کرد. امروز به رسم پیشین، همینکه نفس ویندوز لب تابِ زوار در رفته ام بالا آمد، درب طنّازی را زدم که شعر زیبای میم خاله زاده عزیز، در را به رویم گشود. واقعیتش، اینکه چند بیت بی سر و ته من، فتح بابی شده بود برای این شعر زیبا، به خودم می بالیدم و از شما خوبان چه پنهان، افتخارها هم میان من و خودم رد و بدل شد. گفتم این چند خط را بنگارم و تشکر و گلایه ای از این بزرگوار نمایم. چرایی تشکر را که گفتم اما گله مندیم از آن است که چرا میم خاله زاده عزیز، بر سمند فصاحت و بلاغتش اینگونه کمند عزلت زده و کمترک پای به میدان طنّازی می نهد؟ مگر نه اینست که او با این همه استعدادش فقط وقتی به میدان می آید که سیدرضای خسته را به میان آورد؟ خلاصه تا به حال اگر بر طبل گله از سید رضا می کوبیدیم اینک تیر نقدمان میم خاله زاده را هم نشانه گرفته. باشد که سپرها در هم کوبد و میم عزیز را به قلب میدان آورد......
انوش

خدا را شکر که یکی پیدا شد که کتک خور ما شود . اقای دکتر بفرمایید تحویل بگیرید .

ممد دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:14

میم خاله زاده . شاید دوست قدیمی ؟! فارغ التحصیل شهید بهشتی خوابگاه 9 خیابان ویلا . استاد نجات الهی

فکر میکنم زدید کنار خال. نمی گم توی خال نکنه یه وقت اشتباه گرفته باشید . . ولی خودشه ممد اقا .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد