طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

تاریخ دکاتیر

با عرض پوزش از دکترهایی که واقعا دکتری گرفته اند 

خاک ایران یکسر از دکتر پر است 

هرکه دکتر نیست نانش آجر است 

ملک ایران سرزمین دکتران 

این‌قدر دکتر نباشد در جهان 

شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دکتر 

کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دکتر 

عابران هر خیابان دکترند 

دانه‌های برف و باران دکترند 

هم وزیران هم مدیران دکترند 

بیشتر از نصف ایران دکترند 

هرکه پستی دارد اینجا دکتر است 

دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است 

هرکه شد محبوب از ما بهتران 

هرکه شد منصوب بالا دکتر است 

هرکه رد شد از در دانشکده 

یا گرفته دکتری، یا دکتر است 

شعر نو مدیون دکترها بوَد 

تو ندانستی که نیما دکتر است؟ 

شاعر تیتراژهامان دکتر است 

مجری اخبار سیما دکتر است 

در جهانی که پر است از نابغه 

دکتری چندان ندارد سابقه 

بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری 

سرزمین ماست مهد دکتری 

خط‌مان وقتی شبیه میخ بود 

ای‌بسا دکتر در آن تاریخ بود 

این‌همه آدم که در عالم نبود 

آدمی کم بود و دکتر کم نبود 

من نگویم، شاعران فرموده‌اند 

رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند 

گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش 

دکتری دارند ملا و خرش 

شاعران از رودکی تا عنصری 

بی‌گمان دارند هریک دکتری 

شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت 

آتشی در خیل دکتر می‌گرفت 

عشق با دکتر نظامی قصه‌گو 

عشق با دکتر سنایی رازجو 

عارف شوریده دکتر مولوی 

نام پایان‌نامه او مثنوی 

حافظ و سعدی و خواجو دکترند 

سروقدان لب جو دکترند 

وحشی و اهلی و صائب دکترند 

تاجر و دهقان و کاسب دکترند 

عالمان را خود حدیثی دیگر است 

حجت‌الاسلام دکتر بهتر است 

بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست 

بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست 

عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند 

عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌اند 

خلقت من و تو

مرا بی عقل و بیلمز آفریدند 

تورا دانای محرز آفریدند 

مرا در کلبه متروک یک ده 

 تورا در ناف مرکز(1) آفریدند 

مرا با جامه های پاره پاره 

تورا در پوشش خز آفریدند 

مرا در نقش سرباز پیاده 

تورا سلطان آچمز آفریدند 

مرا ذهنی ترین معلول عالم 

تورا مسئول مرکز (2) افریدند 

مرا معجونی از درد و مصیبت 

 تورا چون شیره رز آفریدند

مراکمتر زخار روی دیوار 

تورا خوب و معزز آفریدند 

مرا بدتر زیک دیگ قراضه 

تورا مثل پلوپز آفریدند 

مرا مانند عکس روی چی توز 

تورا با طعم مزمز آفریدند 

مرا با طعم و رنگی مثل تریاک 

تورا شیرین تر از گز آفریدند 

مرا جای تو آوردند در شعر 

 تورا با من " معوض "آفریدند 

(1) مرکز کشور ( تهران )

(2) مرکز نگهداری معلولین ذهنی 

شعر از میم خاله زاده 


ملا لغتی ها

 بعضی ها نشستن پای تلویزیون  فقط منتظرند یکی یه حرفی بزنه ازش ایراد بگیرن. اقای دکتر سعید جلیلی کاندیدای محبوب نسل جوان در فیلم تبلیغاتی خود یه جمله فرموده اند که بعضی ها به اون ایراد گرفته اند که معنی این جمله را نمی شود فهمید.

 عین جمله اقای جلیلی اینه : 


"امثلا اگر در اینجا ما الان در این کشور هستیم شما ببینین تو این کشور مثلا اینها وزارت خونشون مثلا چی داره ما بگیم نه مثلا برعکسش داریم نه همینه دیگه بالاخره مثلا اون اقتضائاتشون . اینه ."


جمله به این قشنگی کجاش نامفهمومه که بعضی ها  برای ترجمه ون جایزه گذاشتن؟ 
 انصاف هم چیز خوبیه والا.

مشروب و مناظره قلابی !!

 امروز وقتی شنیدم که در رفسنجان چند نفر به خاطر نوشیدن الکل صنعتی مرده اند چیزهایی به ذهنم خطور کرد که در یک جامعه عادی به ذهن کسی خطور نمی کند ولی چون خیلی چیزها غیرعادی است این نگاه من شاید عادی به نظر بیاید.

 اول گفتم نکند این خبر به خاطر محل خاص آن  که رفسنجان است و اکبر هاشمی هم اهل آنجاست پر رنگ شده که بعضی ها بفهمند که این بابا چه همشهری هایی دارد و رد صلاحیت حقش بوده است  . بعد فکر کردم  وقتی که تولید یا خرید و فروش مشروبات الکلی  ممنوع باشد  یه عده ای از خدا بی خبر هم از این فضا استفاده می کنند و مشروبات تقلبی به خورد کسانی که طالبش هستند می دهند.  شاید این مشروبات قلابی بی شباهت به مناظره ای که صدا و سیما به خورد خلق الله داد نباشد . وقتی مناظره های واقعی نتواند تولید و عرضه شود مناظره های قلابی ای تولید می شود که مثل مشروب قلابی چشم مردم را  کور می کند. ( اگر نکشد)

اگر  دکتر عارف به دست اندر کاران صدا و سیما  اعتراض نمی کرد بعید نبود که  در مناظره بعدی مجری برنامه را خاله شادونه می گذاشتند و یه نفر هم می آوردند که از خودش پانتو نیم در کرده  و نامزدهای ریاست جمهوری مجبور باشند که در باره آن حرکات سکوت آلود اظهار نظر فرهنگی بنمایند !! شاید هم نه .


دروغ ریشه جامعه را خشک میکند

به اصفهان رفته بودم . کنار سی و سه پل نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه - چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد . دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد . به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم . بلافاصله به سویم حـرکت کرد . در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد . بچه آمد و شکلات را گرفت . به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم . گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است . کار تو باعث میگردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند .
 
 ما ایرانیها چگونه عمل میکنیم . بابا میشینه تو خونه جلوی بچه کوچک به زنش میگه ، اگه فلانی زنگ زد بگو من نیستم . مامانه به بچه میگه اگه غذاتو بخوری برات فلان چیزو میخرم بعد انگار نه انگار . بابا به بچه اش میگه مامانت اومد نگو من به مامان بزرگ زنگ زدم
 
بعد این بچه بزرگ میشه میره تو جامعه . معلمش میگه چرا مشق ننوشتی براحتی دروغ میگه که خاله ام مرده بود نبودیم . فروشنده میشه مثل آب خوردن جنس بنجل را بدروغ جای اصلی میفروشه مهندس میشه بجای دو متر ، یک متر فونداسیون میریزه ، دکتر میشه ، اهمال در عمل جراحی را ایست قلبی گزارش میکنه ، تولید کننده محصولات پروتئینی میشه ، گوشت شتر و اسب مصرف میکنه ، رییس هواپیمائی میشه سقوط هواپیما را پای خلبان مرده میذاره وارد سیاست میشه سر ملت شیره میماله . دروغ به اولین ابزار هر فرد برای دست یافتن به هدف تبدیل میشود .
 
دروغ فساد و تباهی جامعه را ببار میاورد . اعتمادها را زایل میکند . لذت زندگی جمعی و مدنی را از بین میبرد . ظلم و بیعدالتی را گسترش میدهد . منشا بسیاری از معضلات اجتماعی دروغ است . دروغ ریشه جامعه را خشک میکند .
 
دروغ در تمامی اجزای زندگی ما ایرانیها براحتی جاری است و چون سیلی که هر لحظه بزرگتر میشود در حال نابودی ما است
 
مادر ، از آن لحظه که بدلیل تنبلی خود ، شیشه شیر خالی را در دهان نوزاد قرار میدهد تا او را ساکت .
کند ، آموزش دروغ را به او آغاز کرده است
 پ.ن. از سیاوش 

درشماره9 مجله هفتگی توفیق درسال 1350آقای دکترعباس توفیق مطلبی درباره دروغ دربخش ته مقاله نوشته بودکه عینا درزیر نقل میشود.

دروغ هم مثل خیلی دیگر از احتیاجات روزمره اجتماع ما انواع و اقسام دارد.

نوع اول دروغ اینستکه:من دروغ میگویم. من میدانم که دروغ میگویم. ولی شمانمیدانید که من دروغ میگویم: این یک دروغ طبیعی است که درهمه کشورهاهم همینطوراست.

نوع دوم دروغ اینستکه:من دروغ میگویم.من میدانم که دروغ میگویم.شماهم میدانیدکه من دروغ میگویم.این دروغ هم بازقابل هضم است.

نوع سوم دروغ اینستکه:من دروغ میگویم.من میدانم که دروغ میگویم. شماهم میدانید که من دروغ میگویم. منهم میدانم که شما هم میدانیدکه من دروغ میگویم.!!! این احمقانه ترین نوع دروغ است. دروغی که همه میدانند و کسی را فریب نمیدهد و فقط گوینده رامفتضح میکند و مردم را عصبانی.

ولی ازاین نوع دروغ مفتضحانه ترواحمقانه ترهم وجوددارد.

نوع چهارم دروغ اینستکه: من دروغ میگویم. من میدانم که دروغ میگویم شماهم میدانیدکه من دروغ میگویم. منهم میدانم که شمامیدانیدکه من دروغ میگویم. شماهم میدانیدکه منهم میدانم که شما هم میدانید که من دروغ میگویم:.!!!!

امروزه درکشورما در اغلب زمینه هااین نوع دروغ رایج شده و هرکه رادراین رشته ازدروغ بیشتردست داشته باشد "استادتر" و "سیاستمدارتر" میشناسند