در روزگاری کهن پادشاهی اعلام کرد هرکس بتواند به الاغش خواندن و نوشتن یاد دهد هفت بار شتر طلا به او جایزه خواهد داد اما اگر کسی ادعاد کند و نتواند این کار را بکند سر از بدنش جدا خواهم کرد.
هیچکس داوطلب چنین خطری نشد تا اینکه پیرمردی روستایی و به ظاهر ساده لوح پیشقدم شد و نزد شاه رفت . گفت من می توانم این کار را بکنم اما دو شرط دارد اول آنکه ده سال به من فرصت بدهی . اخر می دانی طرف خر است و یاد دادن سواد به او سخت و زمان بر است . دوم آنکه دوبار شتر طلا را اول کار بدهی چرا که سواد آموزی به خر ، خرج دارد .
شاه هر دو شرط را پذیرفت و دو بار شتر طلا به او داد تا کار را شروع کند.
دوستان مرد روستایی به او گفتند با این کار سرت را از دست خواهی داد . مرد روستایی گفت تا ده سال دیگر یا من مرده ام یا خر یا پادشاه . فعلا این دوبار شتر طلا را عشق است .
خیلی خوب بود :))