ماه رمضان آمد و اجناس گران شد
چشم پدر خانه به جیبش نگران شد
از قیمت ماست و کره و شیر چه گویم
دیروز چنین بوده و امروز چنان شد
پیدا نشود بامیه و سبزی و خرما
در سفره آن کس که حقوقش به تومان شد
مرغ از سبد خانه ما پر زد و کوچید
در غیبت او حسرت ما سینه و ران شد
گفتم چه کنم در غم هجران تو ای مرغ
گفتا که بخور تخمم و چون باد روان شد
رفتم بخرم تا بخورم تخم دو رنگش
با دیدن نرخش بدنم در نوسان شد
این قصه تکراری ماه رمضان است
ماه رمضان آمد و اجناس گران شد
میم. خاله زاده
تکمیلیه جناب سیاوش هم یه این شرح است باشعری ا ز محمد جاوید
رمضانیه
با سلام
ببخشد می خواستم ببینم این عنوان برای همه عادی بوده که نظر ندادن یا از ایجادسیاه نمایی ترسیدند؟
مگه قرار بود غیر عادی باشد . کامنت هم لازم ندارد. به عمل کار بر اید به سخندانی نیست .
رمضانیه از محمد جاوید
هرچند که روزه است حاجی رمضان
تا خرخره می خورد حقوق دگران
یک ذره غبار اگر رود توی گلوش
از بابت روزه می شود دل نگران
***
چون ندارم چیز بهر خوردنم
ماه روزه ،روزه خواری می کنم
چون به پایان می رسد ماه صیام
از فراقش آه و زاری می کنم
***
یک قطره نبرده از سحر آب به کام
یک ذره نخورده طفلکی گرچه طعام
خورده است طرف تمام سی روز ولی
صدها قسم دروغ و مال ِ ایتام
***
صد جور غذا و اشربه بر خوان است
البته که سفره ها همه الوان است
پس لب کلام بشنو ازپیر خرد
ماه رمضان عروسی مهمان است