طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

وعده سرخرمن

روزی شیخی بالای منبر از بهشت و ویژگی های آن سخن سرداده بود. گفت در بهشت چنین است و چنان. اگر چنین بکنید به بهشت می روید و اگر چنان کنید از آن محروم.

کشاورزی پای صحبت شیخ نشسته بود و از حرفهای او به وجد آمده بود.

 شیخ که از منبر پایین آمد گفت ای شیخ امروز سخنان شیرنی گفتی . هنگام برداشت بیا تا از خرمنم چیز به تو بخشم.

 فصل برداشت رسید و شیخ کنار خرمن کشاورز حاضر شد. گفت الوعده  وفا.

کشاورز چیزی به شیخ نداد و به او گفت : آن روز تو چیزهایی گفتی که من خوشم آمد من هم چیزی گفتم که تو خوشت آید.

نظرات 6 + ارسال نظر
سیاوش سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:58


راه ورسم پرسیدن وپاسخ دلخواه گرفتن

در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»
ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»
کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.»
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.
ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»
ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم؟»
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.»







حدیث مشابه چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:08

روزگاری در بزم شاهانه .وقتی عاشقی (منظور از عاشق کسی که ساز عاشقی اذری می نوازد)در مستی پادشاه سازی مینواخت .پادشاه سرخوش به عاشق وعده پاداشی به او داد .فردا که مستی از سر پرید.در جواب درخواست وعده چنین شنید.شما سازی نواختی ما خوشمان امد ما هم حرفی گقتیم شم خوشتان بیاید .

باغ اندیشه ها چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:50 http://roozegareno2010.persianblog.ir/

خوب بود.

ممنون . خوبی از خودتونه

سیاوش جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:31

مولونا گوید:

وعده را باید وفا کردن تمام *** ور نخواهى کرد باشى سرد و خام‏

وعده اهل کرم گنج روان‏ *** وعده نا اهل شد رنج روان‏

حافظ گوید:
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

از نصایح فردوسى طوسى
ندانى که مردان پیمان شکن ستوده نباشد در انجمن
که هر کس ز گفت خود اندر گذشت ره راد مردى ز خود در نوشت
شهان گفته خود بجا آورند ز عهد و پیمان خود نگذرند
سپهبد کجا گشت پیمان شکن بخندد بدو نامدار انجمن
بکوشید و پیمان خود نشکنید پى و بیخ پیوند بد بر کنید
مبادا که باشى تو پیمان شکن که خاکست پیمان شکن را کفن

باغ اندیشه ها دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:50 http://roozegareno2010.persianblog.ir/

به قول معروف وبلاگ خوبی دارین. به روزم. گل!

[ بدون نام ] شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:27

وعده دروغین

گفته اند؛ پادشاهی در یک شب زمستانی از قصر خارج شد.

هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.

از او پرسید، آیا سردت نیست؟
نگهبان گفت، چرا اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.

نگهبان ذوق زده شد اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.

صبح جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود:

من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم، اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد