طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

لبخند بهار

  

لبخند بهار

این روز ها زندگی شکل دیگه ای پیدا کرده .  

یادمه قدیم تر ها که خانواده ها جمعیت بیشتری داشت و مردم وسیله نقلیه هم نداشتند یا بهتره بگیم کمتر داشتند حتی یخچال و تلویزیون هم نداشتند بیشتر به هم سر می زدند .  

دلها زنده تر بود و نداری مردم به ساده زیستی تبدیل شده بود. چیزی برای چشم و هم چشمی نداشتند . یه جورایی بیشتر همدیگر را دوست داشتند . اما این روزها تلویزیون و یخچال نداشتن در مخیله بعضی ها نمی گنجه - هرچند شاید فقر برخی از مردم بیشتر از گذشته شده باشد - اصلا معانی خیلی چیز ها عوض شده . مثلا تا واژه غیر انتفاعی  به زبان جاری می شه آدم از ترس هزینه سنگینی که در مقابلش قرار گرفته تنش می لرزه . یا مثلا حاج آقا میخواد بره دستشویی می گن رفته تجدید وضو کنه .  مغازه دار می خواد  یه جنسی را دولا پهنا به شما بفروشه می گه قابلی نداره و از این دست داستانها زیاد داریم .  

مطالبی که عرض شد مقدمه ای بود برای اینکه بگویم با همه فراز و نشیب ها و فرهنگ های وارداتی و غیر وارداتی هنوز هم می شه بعضی از سنت های گذشته را احیاکرد. یکی از این سنت ها سر زدن به یکدیگر است .  

 آقای بهرام گلزاده که قلم رنجه کرده و به وبلاگ ما سر زدند مطلبی نوشته بودند که به نظرم قشنگ بود.  

مطلب ایشان عینا در ادامه می آید .   

 سلام رضا جان
گفته بودی اگه مطالب ادبی داشتم بفرستم. آخرین پستی که در شرایط روحی خاص، با عنوان "لبخند بهار" رو بلاگم گذاشتم رو برات می فرستم. تو این متن، یه شعری هم فی البداهه گفتم و گنجوندم. اگه بشه اسمش رو شعر گذاشت. بخون:

بعضی وقت ها برای اینکه بخوای روزهای جمعه وب سایت یا بلاگت به روز بشه با استفاده از فضای خاص روز جمعه، و فرصت بدست اومده، برای فکر کردن و گذشته رو مرور کردن، و عبور نرم از روزهای سخت زندگی، شعری هم بگی و شرایط را متفاوت کنی. من هم امروز با نوشتن این شعر سعی کردم این کار رو بکنم. حالا تا چه اندازه تو این کار توفیق داشتم، قضاوت رو به خوانندگان وا می گذرام:

دنیا پُر از رَنجه، ولی/ دل رو باید دریایی کرد/ مسیرا، همش سنگه، می شه/ قدم ها رو صحرایی کرد/ سرابُ پُشتِ سر گذاشت/ گذشته رو خاطره دید/ بلندی ها رو زد کنار/ دل رو به آینده سپرد/ با زمونه کنار اومد/ مثل بهار صبوری کرد/ یه روز میاد، پائیز میره/ سحر میشه بهار می یاد.

نتیجه: در جریان زندگی و سفر مجازی یا حقیقی، هرچقدر هم که سفر طولانی و مسیر پر از سختی و رنج باشه باز هم نباید امید رو از دست داد. باید مبارزه کرد و تسلیم نشد و به فردایی روشن چشم دوخت و امیدوار موند.

چارلی چاپلین عبارت ظریفی به کار برده و گفته: آموخته ام؛ که زندگی دشوار است، اما من از اون سخت تر هستم...! 

بهرام گلزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد