طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

با هم بخندیم ، نه به هم

از اول هم از سیاست خیلی خوشم نمی آمد . اما از نوجوانی در رودخانه سیاست غرق شدم و هنوز هم برای بیرون آمدن از آن تقلا می کنم .

بهتر است اصلا در باره سیاست حرفی نزنیم. چراکه وقتی می توان با سکوت حرف زد نباید بر پایه  لرزان واژه ها تکیه کرد. سکوت من تلخند های است که در وبلاگم می گذارم . سکوت من لطیفه است ، خاطرات شیرین است و هر آنچیزی است که بتواند ماهیچه های صورت بازدید کنندگانم را منقبض کند. ولو اندک .

دنیا ، دنیای بدی شده . همه به هم دروغ می گویند و خیلی ها هم باورمی کنند . اما یک نصیحت کوچک از بنده حقیر داشته باشید که افرادی که به خاطر شما دروع می گویند به شما هم دروغ می گویند.

 سالها با " خبر " زندگی کردم ولی امروزه دیگر حوصله اش را ندارم.

میوه باغ بقا دربدری است                سود بازار عدم بی خبری است

 یادتان هست سالهای 57 و 58 چقدر مردم باهم مهربان و صمیمی بودند ؟ چرا آنگونه بود و اینگونه شد ؟  پاسخ همان است که اول مطلب عرض کردم .  سیاست همه جا را گرفته  و شالوده سیاست  ناراستی است . در هیچ جای دنیا  سیاستمداران  به هم اعتماد ندارند و هرجا که بی اعتمادی شکل بگیرد صمیمیت از بین می رود. اما غافل از آنیم که نه آنقدر زندگی شیرین است نه آنقدر مرگ ترسناک که انسان شرافت خود را بفروشد.

صفحه ای به نام" طنازی " باز کردم که با هم بگوییم و باهم لبخند بزنیم . انتظار دارم یاری ام کنید  تا باهم بخندیم  نه به هم .

دل عاشق به پیغامی بسازد         خمار آلوده با جامی بسازد

دوستتان دارم  - سید رضا  ضیایی

نظرات 4 + ارسال نظر
Dreamer دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 http://enclass.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ خیلی خیلی خوبی داری. امیدوارم همیشه موفق باشی.

راستی من دوره آموزش مجازی زبان انگلیسی راه اندازی کردم. دوست داشتی به وبلاگم بیا تا اطلاعات بیشتری بگیری

آموزشکده خوارزمی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 http://www.amoozeshkade.com/f239/

سلام
اگه محصل هستی توصیه میکنم حتما به اولین انجمن تخصصی درسی ایران یه سری بزنی و از مزایای اون استفاده کنی.
اگه سوال یا مشکل درسی هم داری میتونی عضو بشی و سوالتو اونجا مطرح کنی تا اساتید آموزشی جوابتو بدن

نه پدر جان . من ۵۱ ساله هستم. اون موقع هم که باید درس می خواندیم نخواندیم. حالا سر پیری شما به ما تعارف می کنی که بیا سرکلاس .
به هر حال از کامنت غیر مربوط به موضوع تان ممنونم.
ضیایی

سیامک قادری سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 http://ourirna8.blogsky.com

سلام استاد عزیز!

وبلاگ خوبی دارید. ممکنه بنده رو هم لینک کنید؟

سلام
من شما را لینک کردم ولی به نظر می رسد وبلاگ شما غیر فعال شده است

خسته دل یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:17

سلام
امروز در حالی که خیلی افسرده و خسته بودم وبلاگتون رو دیدیم سر حال اومدم و انرژی گرفتم به نحوی که الان ساعت 1 شب کل وبلاگ رو خوندم - وبلاگ بسیار خوبی دارید و امید بخش
خسته از کار و اعصاب خرد از سر کار برگشته بودم خیلی وقته تصمیم گرفتم تلویزیون و خاموش کنم و مطالب امید بخش بخونم که خدا رو شکر امروز پیدا کردم ولی می خوام اگه سرتون رو در نیارم یکم درد دل کنم که سبک شم
میرم سر کار می بینم ازمن میخوان گرگ باشم میگم اگه قرار بود گرگ باشیم خدا به ما هم چنگال می داد اگه قرار بود لگد بزنیم خدا به ما سم می داد پس چرا از من این انتظارات رو دارید و چرا از جوانان این انتظار رو دارن ؟ شما می دونی؟ می دونم شما هم نمی دونید چرا که باطنتون متفاوته
نمی دونم چرا باید راست نگیم و صادق باشیم نمی دونم چه زیانی از صداقت دیدیم که دروغ میگیم نمی دونم که چرا باید تو کشوری زندگی کنیم کلاهبرداری و نیرنگ هنر !!! شناخته می شود و هدر دادن بیت المال خدمت !!!
نمی دانم چرا اینگونه شدیم که انسانیت جای خود را به ریا و دروغ داده کشوری که روزگاری مهد تمدن جهان بود و امید همه آزاد اندیشان تبدیل به ویرانه ای شده است . ویرانه ای که آدمها از همدیگر می ترسند چرا که تبدیل به گرگانی شده اند که اگر گرد هم آمده اند برای شکار است و نه برای ساختن
آیا گرگ بون واقعا خوب است ؟ آیا من هم باید گرگ بشم ؟ آیا من هم باید با وجود اینکه حقیقت را می دانم آن را کتمان کنم تا فرد عاقلی قلمداد شوم
آیا منهم باید تبدیل به موجودی شوم که با یک خودکار ( در زمان حاضر با کامپیوتر ) باعث بدبختی و رنجش هموطنان شوم ؟

ببخشید که با افکار افسرده ام باعث رنجش شما شده ام ولی باور بفرمایید روزی نیست که از ته دل گریه نکنم وقتی میبینم در خیابانها هم سالانم به دام فساد افتاده اند وقتی می بینم کارخانجات یک به یک تعطیل می شوند و کارگران و کارمندان یکار می شوند وقی که هر روز اسامی شرکتهای مطرح دوره کودکی نابود میشوند وقتی می بینم که افراد پاکی مثل شما جای خود را به .... می دهند وقتی می بینم رسانه های به اصطلاح ملی فقط دروغ می گویند نمی توانم ناراحت نشوم نمی دانم شاید این ضعف منه وشاید ما ضعیف بار اومدیم و احسااساتی

بازم عذر خواهی می کنم از اینکه رنجوندمتون چرا که خیلی وقت بود کسی رو نداشتم که درد دل کنم همه دوستاننم یا رفتن خارج و یا تدیل به ... شدن و من موندم و حوضم -متاسفانه مثل شما هم طبع شعر ندارم که بتونم حالم رو بیان کنم ولی با خوندن وبلاگتون کمی امیدوار شدم که هنوز رگه هایی از خوبی و روشنی در ایران وجود داره و از بین نرفته - حق همواره یارتان و ایام به کامتان


دوست عزیز
خیلی خوشحالم که توانسته ام تا حدی نظر شما را جلب کنم .
این پست از اولین پست های وبلاگ منه که شما خوانده اید. من هم مثل شما از دورنگی و دروغ و حیله ای که مانند خوره به جان کشورم افتاده است دلخسته ام . اگر می خواهید ریشه این مشکل را بدانید توصیه می کنم کتاب = ایران و تنهایی اش = نوشته اقای اسلامی ندوشن را پیدا کنید و بخش انتهایی آن که در باره تاریخچه را و تزویر در ایران است را مطالعه کنید. متاسفانه این کتاب را درحال حاضر ندارم که تقدیم کنم و چند سال پیش به دوست دیگری دادم که بخواند. اگر پیدا نکردید می توانم آنچه را در ذهنم مانده برایتان بازگو کنم ولی شیرین تر ش آن است که خودتان اصل مطلب را بخوانید.
باز هم به طنازی سر بزنید.
مخلص شما - ضیایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد