موضوع انشاء : صبر و بردباری
واضح و مبر هن است که صبر و بردباری کار ها را آسان می کند .اما وقتی این انشا را بخوانید می فهمید که در باره صبر و بردباری خیلی کمتر از آنچه فکر می کردید می دانسته اید .
با کمی صبر و بردباری ادامه مطلب را کلیک کنید تا بهفمید صبر و بردباری یعنی چه!!!
فقط یه نکته برای عجیب بود که معلم بی انصاف به این انشاه نمره مناسبی نداده .
اگر ما قدر این گونه دانش آموزان را بدانیم هم آنهابیشتر رشد می کنند هم آینده مملکت روشن تر خواهد بود .
بروید سر اصل مطلب در ادامه مطلب .
ادامه مطلب ...یک روز بوش و اوباما نشسته بودن.
یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟ بوش جواب می ده: " داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم. "
می پرسه: "چه اتفاقی قراره بیافته ؟!"
بوش میگه: " قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم! "
با تعجب میگه: " آنجلینا جولی !؟! چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید؟! "
بوش رو می کنه به اوباما و میگه:
" دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست!!!!! "
دلم تنگم. طنزم نمی آید . چند روزی می شود که تبسمم سرداست .نمی دانم چرا . کسی می داند؟
آن روزها را دلم می خواهد که ارزان دلشاد می شدم. حالا گرانترین ها هم دلم را شاد نمی کند.
آنروز هایی را می خواهم که با هم خوب بودیم نه حالا که سر هر چیز کوچک به جان هم می افتیم . خیلی وقت است که دلم گرفته، اما امروز بیشتر.
اول صبح یکی از دوستان داستان سینما رفتنش را و خلاصه ای از فیلم " من یک مادر هستم " را برایم نقل کرد. تاب شنیدن همان خلاصه را هم نداشتم . می گفت واقعیت جامعه در این فیلم به تصویر کشییده شده.
دلم می خواست هنوز آن زمانی بود که " باباشمل " ها و " پهلوان نایب " ها واقعیت جامعه مان بود. می دانم که جوانتر ها نمی فهمند چه می گویم . همین آزرده ام کرده است. آنها نمی فهمند ما چه می گوییم و ماهم نمی فهمیم آنها چه می گویند.
نمی دانم چه بگویم.
پس خاموش . اینطور بهتراست. بهتر نیست؟!
آن مرد با آرامی و با درد بسیار خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد...
بالاخره او می توانست که این دنیا زیبا را با چشمان خودش ببیند.
پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند
ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :
بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی
مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ،
آب دهانش را قورت داد
خواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت
برگه مجتبی ، دست به دست بین معلم ها می گشت
اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود
امتحان ریاضی ثلث اول :
سئوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید
جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما
سئوال : عضو خنثی در جمع کدام است ؟
جواب : حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه
که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد
و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند
سئوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟
جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم
بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست
معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد
سئوال : نامساوی را تعریف کنید
جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران
اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد ، الهی که نباشد
سئوال : خاصیت بخش پذیری چیست ؟
جواب : همان خاصیت پول داری است آقا
که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی
و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی
سئوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟
جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد
برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ،
که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود
معلم ریاضی ، ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت
مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ،
برگشت با صدای لرزانش فریاد زد
آقا اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟
بعد عقب عقب رفت ، در حیاط را بوسید
و پشت در گم شد
خانوم مهمانداره تو هواپیما بهم گف میخوای بخوابی برات بالش و پتو بیارم؟؟
گفتم نع!برام قصه بگو!! قهر کرد رفت بیشعووور
حاکم باید بیدار باشد
مردی به دربار خان زند می رود و با
ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می
شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد
ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به
حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد. خان از وی می پرسد که چه شده است
این چنین ناله و
فریاد می کنی؟
مرد با درشتی می گوید دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.
خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟
مرد می گوید من خوابیده بودم.
خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟
مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود .
مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم!!!
خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند. و در آخر می گوید این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم
اپیزود 1
روزی مردی به همسرش گفت
من بمیرم چگونه خواهی زیست؟
گفت: از چند و چون آن بگذر
تو بمیری برای من کافیست!
اپیزود 2
مرد: وقتى من مُردم، هیچ مرد دیگه ای مثل من پیدا نخواهى کرد.
زن: حالا چرا فکر مى کنى که بعد از تو بازم دنبال کسى «مثل تو» خواهم گشت!؟
بابام همیشه عادت داره بعد از نماز، دستش رو میذاره رو سینه، ایستاده به هر ۴ طرف، سلام میده، ساعت ۴ صبح بود، منم طبق معمول بیدار، رفتم تو حال، بابام رو دیدم داره نماز میخونه، همینطوری با عشق وایستادم از پشت سرش بهش نگاه میکردم، نمازش که تموم شد، اول به همون سمت قبله سلام داد و بعد سمت راست و به سمت عقب که برگشت، در حالیکه دقیقا روبرو هم قرار میگرفتیم، همونطور دست به سینه گفت "السلام علیک"، منم گفتم، سلام از بنده است حاج آقا، واقعاً نیم متر از جاش پرید، گفت زهرِ مارِ سلام، خب ساعت ۴ صبحِ ، برو کپه تو بذار | پدرسوخته.
مهمان: آقا تشریف دارند؟
مستخدم: نخیر، رفتهاند مسافرت.
مهمان: برای تفریح؟
مستخدم: نخیر، با خانم رفتهاند!
برنامه سفر هاشمی رفسنجانی به لنینگراد
ادامه مطلب ...
توی یه توالت باشی که:
فاصله سنگ توالتش تا در بیش از 1 متر باشه ،درش قفل نداشته باشه و به بیرون باز بشه..!!