طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

زندگی جاری است اما طنازی تعطیل است

 

 زندگی جاری است 


اما طنازی تعطیل است

 

در رفتن جان از بدن   

گویند هر قومی سخن  

من خود به چشم خویشتن  

 دیدم که جانم می رود   

 دیدم که جانم رفت و هیچ نتوانستم بکنم . دیدم که  مهنازم ،  جانم  ، عزیزم ،‌خواهرم رفت و گویی جان من رفت . رفت و من که غره به طنازی بودم ، طنزم  خشکید . و جریان طنز آلود زندگی ،  بی وفایی ُ پوچی و بی ارزشی دنیا  به من نمایان شد.  و  خداوند در ساعاتی که هرگز انتظار مرگ  او را نمی کشیدم مرا به امتحان گذاشت .  

 در ساعاتی که در بیمارستان به اصطلاح فوق تخصص عیوض زاده دیوانه وار با خود کلنجار می رفتم و انتظار  ورود پزشک متخصصی را می کشیدم که قرار بود در شیفت سوم کاری اش به آنجا بیاید دیدم که چند نفر به دنیا آمدند و چند نفر از دنیا رفتند.  

چند نفر بدون شناسنامه و  نام  ونشان از راه رسیدند تا برای  اطرافیان شان شادی خلق کنند  و شناسنامه ۴۵ ساله مهناز من را با کاغذ پاره ای به نام ؛ گواهی فوت ؛ عوض کردند  .

 به مشیت  الهی رضایت دارم ، به حقانیت مرگ اعتقاد دارم ، به معاد ایمان دارم ، به کرم خدا امید دارم ، عاقبت خیر برای همه مان آرزو دارم  و به دعای همه شما برای صبر در برابر  این مصیبت  نیاز دارم . 

 از لحظه ای که مهناز من رفت خورشید نه ثانیه ای زود تر طلوع می کند نه  ثانیه ای دیرتر غروب.

واقعیات ما  بر حقیقت زندگی تاثیری ندارد.

 زندگی جاری است  اما ؛ طنازی ؛ تعطیل است.