طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

سر پیری و معرکه گیری

ابن روزها سخت گرفتار درس و تحصیل شده ام . همان عبارت  سر پیری و معرکه گیری که از قدیم مشهور است مارا سخت گرفتار کرده و طنازی را تقریبا به تعطیلی کشانده است . خدا عوض دهد به خاله زاده عزیز که اگر نبود همین چند پست اخیر هم نبود . فکر می کنم تا هفت هشت روز دیگر امتحانات به پایان برسد و ما هم خاطرات جوانی را دوباره بایگانی کنیم  . دوران خوب و نفس گیری است این روز ها. 

در روز ها و هفته های اخیر سوژه های خوبی مخصوصا  از مجلس محترم و به ویژه نماینده عزیز  آذربایجان غربی که جای خالی حسنی در  رسانه ها را پر کرده است ، را از دست دادیم . امید وارم  بتوانم در آینده نزدیک بیشتر در خدمت باشم . 

ضرب الامثلی قدیمی  " همسایه ها یاری کنید تا من شوهر داری کنم " حکایت داستان ما است. اگر نبود میم خاله زاده ماهم نمی توانستیم طنازی کنیم .

میم خاله زاده دیروز شعر طنزی را برایم ارسال کرده بود که عینا با مقدمه ای که مرقوم فرموده اند تقدیم می شود .


                                            **************************************

با سلام ، چند روز پیش یکی از دوستان که ادعا دارد همیشه به یاد من است ظاهرا برای اثبات ادعای خود پیامک زیر را برایم ارسال کرد: 
کلاغی درذهن من است 
پاره سنگی در دستم 
از خودم می ترسم ... 
این پیامک که پیام مهمی را در برداشت سوژه شعر زیر شد: 
کلاغ ذهن توام پاره سنگ می خواهی ؟ 
برای دست تمیزت تفنگ می خواهی ؟ 
برای طیع لطیفت غزل نمی گویم 
برای ذهن مریضت* جفنگ می خواهی ؟ 
بنوش باده که بنیاد عمر بر باد است 
برای کندن ریشه کلنگ می خواهی ؟ 
دوای درد منی فکر راه درمان باش 
به روی تخت درازم سرنگ می خواهی ؟ 
منم که تحفه ندارم به غیر دل تنگی 
بگو عزیز دلم دل تنگ می خواهی ؟ 
(* اشاره به خط اول پیامک)

نظرات 9 + ارسال نظر
پرواز اندیشه ها دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 http://parvaz.blog.ir/

درود.
استاد هستید یا دانشجو؟؟ :))))

یه روز خدمت مرحوم بورقانی بودیم . ایشان لیسانس جغرافیا داشتند . خیلی هم اصرار می کردندکه من بگویید استاد بورقانی .علتش راجویا شدیم گفتند آنکه دکتر است که دکتر است . او که مهندس است که مهندس است . او که ایت الله و حجت الاسلام و چه و چه هست که عنوانش مشخص است . انان که کمالاتی ندارند همه استاد خطاب می شوند از چند نفر هم نام بردند که فقط اسم استاد جلال الدین فارسی را نقل می کنم ولی ایشان از اساتید زیادی نام بردند.
همه اینها را گفتم که شما بنده رااستاد خطاب کنید بهتر است .

فامیل دور و نزدیک چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:47

سلام
این چه دانشگاهیه که الان فصل امتحاناتشه؟ نکته رفتید استاد دانشگاه احمدی نژاد شدید؟ ( که همه چیزش با بقیه فرق داره) ولی بد هم نیست بالاخره دانشگاه دانشگاهست. ولی حواستون باشه میگن ساندیس مواد افزودنی داره خوردن زیادیش خوب نیست (میتونید از میم خاله زاده هم بپرسید) راستی آخرش نفهمیدیم ایشون دانشگاه تاسیس می کنند یا دانش کاه؟!!!

بنده کی عرض کردم که استاد دانشگاهم؟

فامیل دور و نزدیک چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:49

سلام
فکر می کنم دارید روش های طفره رفتن و انکار را آموزش میدید. جان من همین نیست؟ (ظاهرا تو این بخش استادید!!!!)

نه به خدا اینجوریانیست . به زودی خدمت خواهم رسید .

دختر فامیل دور و نزدیک چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 13:04 http://www.nicepapion.blogfa.com

با سلام
بابام خیلی از وبتان تعریف می کنه. منم یه وب دارم خوشحال می شم یه سری بزنید و نظر خودتونو بفرمایید.

خوب کم کم داره ارتباطات نزدیکتر می شه . بلکه از وبلاگ فامیل دختر دور و نزدیک بشه فهمید که بالاخره چی دوره و چی نزدیک !

زواره ای چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 23:37 http://modirkavan.blogfa.com

سلام . با تمام ارادتی که به شعر میم خاله زاده پیدا کرده ام ولی آخرش قافیه را تنگ آمده است!

چون شما همشهری هستید کامنت شمارا بی کم وکاست منتشر می کنم تا خود ایشان ملاحظه فرموده و اگر توضیحی دارند بفرمایند.

فامیل دور و نزدیک پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 20:25

سلام
اگر ما را به مهمونی های دوره ای تان دعوت میکردید(مثل امشب) ان وقت می فهمیدید دوریم یا نزدیک. دخترم که خاطرات خوبی از آشنایی با شما داره. راستی به وبش سر زدید؟ اگر رفتید یه پیامی برا دلخوشی بگذارید!!!

نمی دانم کجا خدمت دختر گلتان رسیده ام که اینقدر به بنده لطف کرده اند . به هر حال دیشب در مهمانی ما حتما جای شما خالی بود ه است.
به وبلاگ پر آب و رنگ دخترتان هم سرزدم خیلی خوش گذشت یه کامنت هم براشون گذاشتم که مطمئن باشند بازدید شون رفته ام .

میم خاله زاده جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:37

سلام عزیز زواره ای شما لطف دارید ، جناب ضیایی مصرع آخر را تغییر داده اند !! به جای "دل" کلمه دیگری بود که ظاهرا صلاح ندانسته اند و بدون هماهنگی تغییر داده اند!! علت به هم خوردن وزن مصرع آخر این بوده است.

به واسطه پیری زودرس بنده فراموش کرده بودم که این خرابکاری کار بنده است . حق با جناب میم است. واژه ای که در اصل شعر بود " چیز تنگ " بود که برای پیشگیری از هرگونه سوء تعبیر و برداشت اشتباه آن را به
" دل تنگ " تغییر دادم و چون در گیر برخی امور پیش گفته بودم فرصت نکردم به خاله زاده عزیز بگویم و کسب اجازه کنم . به هر رو از شما متشکرم و از میم خاله زاده عذر خواهی میکنم .

صبا... دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 14:08

سلام شعر زیباییست.
فقط عموی اصفهانی نمی خواهند جواب دهند؟

ما که جسارت نمی کنیم . اختیار باخودشان است لابدنمی خواهند جواب دهند.

سوگند یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:34

چرا مطالب جدید نمی ذارید؟چشمم سفید شد....................

سلام سوگند عزیز
حالم خیلی خوب نیست . اگر حالم خوب شد حتما در خدمتتان خواهم بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد