مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است بهمین دلیل نزد پزشک رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت و به مرد پیشنهاد شد که از فاصله چهار متری بعد سه متری و بعد دومتری و از نزدیک همسرش را صدا بزند تا به میزان شنوایی اش پی ببرد.
مرد در حالی که در اتاق نشمین بود همسرش را در آشپزخانه صدا زد که شام چی داریم ؟ پاسخی نشنید . فاصله ها را کم کرد و دوباره پرسید شام چی داریم ؟ اما بازهم چیزی نشنید. وقتی در آشپزخانه به همسرش نزدیک شد و دوباره سوال کرد وی گفت :برای چهارمین بار می گویم که مرغ داریم مرررررغ ! و در اینجا بود که مرد متوجه موضوع شد.
همیشه مسایل و مشکلات آنگونه که ما فکر می کنیم نیست و گاهی حقایق متفاوت با تصورات ماست .
عالیه وبلاگت موبرم!!!!
سلام
واقعا وب زیبایی دارین
خوشحال می شم به دیدنم بیایی
در ضمن فوت خواهر گرامی تونو هم تسلیت عرض می کنم.
چون خودم برادرم فوت شده می تونم احساستونو درک کنم.
موفق باشی
سلام
ممنون از لطف شما ممنونم .
وبلاگ شما رو هم سر زدم خیلی قشنگه.
کاش می شد حقایق رو همونطوری که هست دید!!
پاینده باشید
متاسفانه معمولا اینطور نیست .