بازنشستم...
روزگارم بد نیست
کارمن طنازی است
جثه ای دارم اندازه فیل
دلم اما گنجشک
دل من مثل همه مردم شهر
یک کمی تیره شده
درعوض موی سرم گشته سپید
می نویسم اما، فقط او می خواند
پس تو هم باش همانگونه که اوست ... ..................
.......................
تقدیم به خواهر فقیدم
***************
دل شکستم
روزگارم خوب نیست
خواهرم رفت از این دار پلید
و کسی نیز نفهمید
که بر ما چه گذشت
دل گنجشکی من
ترکید از غم او
هیکل فیلی من
پر احساس شده
حس غم ، غصه و آه
روزگار همه مان گشته سیاه
ادامه...
ببسیار زیبا بود...
قلمت پایدار
هستند مردمانی که خویشاوندان آنها از گرسنگی میمیرند
ولی در عزایشان گوسفندها راسر میبرند . . .
(( فیلسوف بزرگ فرانسه ژان دلابرویه ))
بسیار تلخ بود...هم رنگ حقیقت
از قدیم هم گفته اند حقیقت تلخ است .
اشکمو درآورد.