یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد : کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خرید...؟
کس با خبر نشد کین گوشه مرده است یک مرد بینوا
اما اگر شبی
در کاخ اغنیا
طفلی شود مریض از کثرت غذا
بانگی شود بلند
شهری شود خبر
شوری شود به پا
با اشکم مینویسم دیده نشه
لحظه حالمون رفت تو قوطی
شاید قوطی حال هم خریدار داشته باشه .
بسیار زیبا و با معنی بود . . .
شعر بسیار زیبایی از قیصر امین پور
این ترانه بوی نان نمیدهد-بوی حرف دیگران نمیدهد
سفرهء دلم دوباره باز شد-سفرهای که بوی نان نمیدهد
نامهای که ساده و صمیمی است-بوی شعر و داستان نمیدهد
با سلام و آرزوی طول عمر-که زمانه این زمان نمیدهد
کاش این زمانه زیر و رو شود - روی خوش به ما نشان نمیدهد
یک وجب زمین برای باغچه - یک دریچه، آسمان نمیدهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن - گر زمین دهد، زمان نمیدهد!
فرصتی برای دوست داشتن - نوبتی به عاشقان نمیدهد
هیچ کس برایت از صمیم دل - دست دوستی تکان نمیدهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را -هدیهای به رایگان نمیدهد
کس ز فرط هایوهوی گرگ و میش -دل به هیهی شبان نمیدهد
جز دلت که قطرهای است بیکران -کس نشان ز بیکران نمیدهد
عشق نام بینشانه است و کس -نام دیگری بدان نمیدهد
جز تو هیچ میزبان مهربان -نان و گل به میهمان نمیدهد
ناامیدم از زمین و از زمان - پاسخم نه این ، نه آن…نمیدهد
پارههای این دل شکسته را - گریه هم دوباره جان نمیدهد
خواستم که با تو درد دل کنم - گریهام ولی امان نمیدهد…
سلام . من اومدم :D
استرس
دختر زیبائی رو کنار خیابان سوار میکنی. اما دختره کمی بعد توی ماشینت غش می کنه. مجبور می شی اونو به بیمارستان برسونی. در این لحظه دچاراسترس آنهم از نوع ساده میشی!
در بیمارستان به شما می گن که این خانم حامله هست و به تو تبریک میگن که بزودی پدر میشی. تو میگی اشتباه شده من پدر این بچه نیستم ولی دختر با ناله ای میگه چرا هستی. در اینجا مقدار استرس شما بیشتر میشه. آن هم از نوع هیجانی!
در خواست آزمایش دی.ان.ای می کنی. آزمایش انجام میشه و دکتر به شما میگه : دوست عزیز شما کاملا بیگناهی ، شما قدرت باروری ندارید و این مشکل شما کاملا قدیمی و بهتر بگویم مادرزادیه. خیال تو راحت میشه و سوار ماشینت میشی و میری. توی راه به سمت خونه ناگهان به یاد ۳ تا بچه ت میفتی …؟ و اینجاست که استرس واقعی شروع میشه!
وای خدای من !!