کرسی شعر یا ....؟
برخی از واژه ها گاهی آنقدر تغییر شکل می یابند که پیدا کردن ریشه آن مشکل و گاه غیر ممکن می شود
یکی از این واژه ها " کرسی شعر " است.
در سالهای دور آن زمان که مردم نه برق داشتند و نه سرگرمی ، به ویژه در زمستانها با شب های طولانی ، چاره ای نبود جز آنکه مردمان در ساعات اولیه شب با یک لامپا ( چراغ گردسوز) اتاق را روشن نگه داشته و زیر کرسی خود را گرم کنند . برای اینکه اهل خانه ( که معمولا از تعدادی زیادی فرزندان ریز و درشت تشکیل می شد ) حوصله شان سر نرود پدر خانواده ( که معمولا سطح سواد بالایی هم نداشت ) شعر های ضربی می خواند و بقیه یا تکرار می کردند و یا به صورت بند گردان پاسخ می داند . مثلا شعر معروف عمو سبزی فروش ... بعله .... سبزی کم فروش ... بعله ... ( الخ ) یکی از این اشعار بود.
این اشعار که بنیه ادبی محکمی نداشت به " کرسی شعر " معروف شده بود و هرگاه کسی مطلبی که بنا و بنیان محکمی نداشت بر زبان جاری می کرد آن را به کرسی شعر تشبیه می کردند. گرچه این واژه کم کم تغییر شکل عجیبی پیدا کرده که حتی نگارنده از نگارش آن شرم دارد اما جایگاه معنایی خود را تقریبا حفظ کرده و همچنان به عنوان سخن بیهوده بکار می رود.
محشر بود, محشر
:))))
ممنون می شوم اگر ما در زمینه جمعآوری اینگونه واژه ها یا ضرب المثل ها یاری فرمایید .
ضیایی
سلام ویلاگ خوبی داری.اگه خواستی یه سری هم به ما بزن.راستی با سایتهای من تبادل لینک می کنی؟اینم آدرسی که تمام سایت های من آنجا هستند. www.istgah.asantabligh.com/tabdol1.php
ممنون من شما را لینک می کنم . لطفا اگر مطلب مناسبی داشتید برای ما هم ارسال کنید تا با نام شریف خودتا ن استفاده شود.
متشکر - ضیایی
واقعا عالی بود .
خیلی قشنگ بود. بازم از این مطالب بگذارید.
آدم به پیشینه ی بسیاری از کلمات پی میبره
چشم . حتما این کار را می کنم . شماهم کمک کنید و اگر مطلبی داشتید برایم بفرستید.
ضیایی
سلام
با اجازه خاطره قشنگت رو گذاشتم رو خاطرات
ممنون حتما می رم می بینمش .
ضیایی
سلام وبلاگتون عالیه کلی مطلب مفید و جذاب و جالب یاد گرفتم چرا یک ساله فعالیت نمیکنین حیفه ک
کمی خسته و دل شکسته ام. نمی دانم چرابی حوصله شده ام .